عرق

ای کرده از حیای نگاهت حیا عرق
رحمی که برد هر دو جهان را ز جا عرق

شرمنده گر شود نفس ناله گریه است
افسانه ایست اینکه ندارد صدا عرق

در سایه تو کشت مرا آفتاب عشق
حتی نبود ذبح تو را خونبها عرق

تبخیر یا سقوط به شبنم چه میشود
گم میکند به صورت تو دست و پا عرق

ذکر علی الدوام که گفتیم خجلت است
پیشانیم فدای صفای تو یا عرق

نام شراب را به عرق کرده ام بدل
چندان که شد به چهره تو آشنا عرق

کاری بلد نبود دلم در قبال تو
آخر گرفت دست مرا از وفا عرق

معنی برای خجلت برنامه ای نداشت
کردیم در هوای رخت بی هوا عرق

آلوده

گر شود کافه ی مردم به حساب آلوده
قهوه ی چشم تو فالی ست به خواب آلوده

زودتر می شکند توبه ی خشک از آن روی
سر سجاده کنم لب به شراب آلوده

نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده

زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم
تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده

دامن عصمتم از گَرد عبادت پاک است
نشود بنده ی حیدر به ثواب آلوده

زآشنایان چه توقع ز غریبان چه ملال
در محیطی که نشد بحر به آب آلوده

معنی از خیر گذشتن به درش بگذر باز
حیف از آن لب که بگردد به عتاب آلوده