اگر درد داری دوا می کنم
بیا حاجتت را روا می کنم
تو از من گریزیانی و باز من
تو را بنده ی خود صدا می کنم
اگر چه ز کار تو ناراضی ام
تو را باز از خود رضا می کنم
تو با من کنی قهر و من آشتی
تو کردی خطا من عطا می کنم
تو را خواندم اکنون که باز آمدی
کجا دست خالی رها می کنم
به کارت زدی بس گره های کور
مخور غم من از لطف وا می کنم
تو از من جدا گشته ای ورنه من
کجا از تو خود را جدا می کنم
تو مستوجب آتش دوزخی
من از اشک چشمت حیا می کنم
مرنج از بلاها که من گاه گاه
نوازش تو را با بلا می کنم
ز آلودگی تا که پاک ات کنم
تو را عاشق کربلا می کنم
به یک یا حسین و به یک قطره اشک
تو را پاک از هر خطا می کنم
جواب تو را گر نگویم جفاست
کجا من به عبدم جفا می کنم
طبیب و دوای تو «میثم» منم
مداوات با یک دعا می کنم