گفتم ام البنین، دلم پا شد

گفتم ام البنین، دلم پا شد
گره هایی که داشتم وا شد
مادر آب را صدا زدم و. . .
خشکسالم شبیه دریا شد
سورۀحمد نذر او کردیم
گم شده داشتیم و پیدا شد
با ادب بود و روی دامانش
تا گل نازدانه ای جا شد
به مدینه نگفت مادر شد
گفت، مولای شهر بابا شد
با کنیزیّ خانوادۀعشق
در دو عالم عزیز زهرا شد
خادمی کرد تا که عباسش
از ازل تا همیشه آقا شد
همۀبچه هاش عیسایند
گرچه عباس او مسیحا شد
آن قَدَر خرج گریه شد افتاد
آن قَدَر خرج گریه شد تا شد
تا قیامت به احترام حسین
ذکر لبهاش واحسینا شد
گفت: گفتند روز عاشورا
در غروبی که خیمه غوغا شد
بیت تقسیم آبروی حرم
مشک بی آب، سهم سقّا شد
کاش دست عمود نخلستان
سدّ راهش نمی شد، امّا شد
گفت: گفتند بعد آنی که
علیِ اکبر ارباًاربا شد
قد سقّا شبیه قاسم شد
قدّ قاسم شبیه سقّا شد
گفت: گفتند بر سر نیزه
سر عبّاس من تماشا شد
بسته بودند اگر نمی افتاد
بسته بودند اگر به نی جا شد
خوب شد همره حسین نرفت
در مسیری که سر به نی ها شد
خوب شد مجلس شراب نرفت
در همان جا که جشن برپا شد